بعد از این همه مدت ... از کجا شروع کنم ؟ چی بنویسم ؟
هم از رادین و وبلاگش خجالت میکشم و هم از خواننده های مهربونی که این خونه مجازی داره ...
...
گذاشتن عکس و مطالب طولانی رو بی خیال شدم تا بیام چند خطی بنویسم و گرد و خاک این خونه رو پاک کنم!!! تا شاید راهی برای گذاشتن یه پست مفصل و یه عالمه عکس باز بشه ...
دلیل ننوشتن هام ٬بی حوصلگی های دائم و مداومی بود و هست که گریبانگیرم شده و عدم رضایت پدر و پسر خونمون به اختصاص دقایقی از وقت بنده به دنیای مجازی ...
در حدی که به محض روشن کردن کامپیوتر در طول روز رادین شروع میکنه به صدا کردن و مونا مونا گفتن و اگر دقایقی طول بکشه میاد و میگه بلند شو من میخوام کامیتر بازی کنم !
و وقتی باباعلی خونه باشه هم که دیگه هیچی ... خدا نکنه من رو پشت کامپیوتر ببینند ... لبهای هر دو آویزون و قهههههر که چرا برای ما زمان نمیذاری ....
این طوری میشه که اون وسطها هر چی زمان پیدا میکنم میذارم برای ف ی س ب و ک که میشه برای چند ثانیه هم شده بهش سر بزنی و حتی مطلب بذاری !!!
به هر حال ...
کوتاه و مختصر از آقا رادین خونمون بنویسم :
--- پسرم خیلی خیلی بیشتر از قبل باباعلی رو دوست داره و بدون اینکه بیان کنه با رفتارش این محبت رو نشون میده ...
--- به تازگی در کلاس موسیقی با یکی از همکلاسیهاش دوست شده و امیراشکان اولین دوستیه که رادین خودش انتخاب کرده و دوست داره که هر روز امیراشکان بیاد خونمون یا با امیراشکان بره پارک ( که البته هنوز این برنامه عملی نشده و فقط روز کلاسشون همدیگه رو میبینند ) ...
بهش میگم مامان چطور شده که با امیراشکان دوست شدی ؟ میگه آخه امیراشکانم بن ۱۰ دوست داره ...
( امان از این بن ۱۰ که هر چی تلاش کردم رادین پیداش نکنه و باهاش آشنا نشه نشد که نشد و پیداش که کرده هیچی عاشقشم شده !)
--- بن ۱۰ هم برای خودش داستانی داره ... مدتی بود که رادین میگفت من دوست دارم بن ۱۰ رو ببینم و حتی دیگه از جملات محکم تری استفاده میکرد و میگفت من بااوید (باید) بن ۱۰ رو ببینم ! ... دلیلش هم بیشتر شخصیت های عروسکی بن ۱۰ بود که رادین تو مغازه ها میدید و دوست داشت باهاشون آشنا بشه ... خلاصه یه روز بهاری !!! من سی دی بن ۱۰ خریدم و رادین موفق شد بالاخره ببینه ... بعد از اون تا چند روز پشت سر هم روزی ۲-۳ بار همون سی دی رو تماشا کرد ... تا اینکه یه شب از خواب پرید و در حالی که یه نقطه از دیوار رو بهمون نشون میداد هی با وحشت میگفت علی اون نور چیه ؟ علی اون چیه ؟ و انقدر آشفته شده بود که هر دوتامون ( من وباباعلی ) حسابی ترسیدیم و نگران شدیم ...
از فرداش باهاش صحبت کردم و گفتم خواب بدی که دیشب دیدی به خاطر صحنه های خشن این بن ۱۰ هست و اگر میخوای شبها راحت بخوابی دیگه اینها رو نگاه نکن ...
خیلی راحت قبول کرد و ازم قول گرفت در قبال اینکه دیگه بن۱۰ نبینه براش تمام شخصیتهای عروسکی بن ۱۰ رو بخرم !!!!
... من به قولم وفا کردم ... ولی رادین عهدش رو اون وسطها شکست و بازم هر از گاهی میاد با اصرار ( فل یه بار ببینم ... ) ازم میخواد که براش بذارم و تماشا میکنه !
--- در طول این مدت چند تا از دوستای گل و نازنین کلاس موسیقی رادین جشن تولد گرفتند و من و رادین هم در جشنشون شرکت کردیم ... عکسهاش باشه ایشاالله برای پست عکس دار بعدی ...
--- و این موضوع که به نظرم در این مرحله از رشد رادین پررنگ تر بوده و نسبت به گذشته تغییر محسوس رفتاری و شخصیتی به حساب میاد اینکه : تازگیها ٬ به محض اینکه از کار اشتباهی که میکنه شکایت کنم یا دعواش کنم و یا حتی با صدای بلند باهاش حرف بزنم خیلی زود بهش برمیخوره و سریع واکنش نشون میده ... گاهی قهر میکنه و میره سمت در و میگه من اصاً از اینجا میرم ( که البته هیچ وقت در رو باز هم نمیکنه ) ... یا شروع میکنه با فریاد و با صدای بلند میگه " من آقااَم " ( اوایل متوجه نمیشدم منظورش چیه و فکر میکردم میگه من عاقلم ولی جدیدا متوجه شدم منظورش آقا هست و هر چند که بازم متوجه نمیشم منظورش چیه ولی فکر کنم یعنی من بزرگ شدم و نباید بهم بگی کارم اشتباهه !!!! ) ... یا میاد تو چشمم نگاه میکنه و محکم میگه سریع ازم معذرت خواهی کن !!!!! و جدیدا هم چند بار رفته تلفن رو آورده میگه شماره کامیون چنده ؟ میخوام بگم بیاد وسایل شما رو از این خونه ببره !!!!!! و این آخری که دیروز برای اولین بار ازش شنیدم این بود که بعد از اینکه بهش گفتم "رادین خیلی داری کار بد میکنی و دارم واقعا اذیت میشم " ... با صدایی که هم کلفت شده و هم بغض کرده فریاد میزنه میگه تو فَلَ (فقط )باید بهم بگی عِشگ (عشق ) به من نگو کار بد میکنی !!!! *
--- دیگه فعلا همین دیگه ...
سلامت و شاد باشید و متشکرم از اینکه به یادمون بودید